
نسبت دین و هنر
محمـدرضا جباران
از دیگر آثار محمـدرضا جباران در زمینه ى«فقه و هنر» مى توان به سه کتـاب ذیـل، که براى پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامى - حوزه هنرى به نگارش درآورده است، اشاره کرد: سینما در آینه ى فقه (1378)، موسیقى در آینه ى فقه (1378)، و صورتگرى در اسلام (در حال چاپ). براى اینکه بتوانیـم با دیدگاه دین به طور خلاصـه آشنا شویم و دریافتى صحیـح از نسبت میان دین و هنـر داشته باشیم، باید به چند مطلب مهم، که از قواعد کلی اند و نمی توان در آنها خدشه کرد، توجه داشته باشیم.
1- موضوع و عنوان در فقه
عنوانى که در ادله ى فقه ى وارد نشده و درباره ى آن آیه، حدیث و یا روایتى به دست ما نرسیده باشد و به اصطلاح دین درباره ى آن ساکت باشد، در دین هیچ حکمى ندارد. ولى در هر حال شخص مکلف باید در قبال آن یک موضع عملى داشته باشد، هر چند که مشمول هیچ یک از احکام پنجگانه ى تکلیفى یعنى حرمت، وجوب، استحباب، کراهت و اباحه نباشد. عنوانى که مورد بحث ماست،گاه فعلى است که ممکن است از انسان صادر شود و گاه یک موضوع خارجى است که متعلقِ فعلِ انسان است. مثلاً «پرواز کرد» نفعلى است که ممکن است انسان انجام دهد و «قهوه» موضوعى است خارجى که متعلق فعل انسان است، یعنى انسان مى تواند فعلى مثل نوشیدن را بر روى آن انجام دهد.
«پرواز» به عنوان یک فعل و «قهوه» به عنوان یک موضوع خارجى، هیچیک در ادله ى فقه ى وارد نشده اند و هیچ دلیلى که حکمى را درباره ى آنها ثابت کند به دست ما نرسیده است. از اینرو، نمى توانیم بگوییم «پرواز کردن» یا «قهوه نوشیدن» حرام، مکروه، واجب و یا مستحب است. ولى مکلف باید در قبال فعل «پرواز» و موضوع «قهوه» یک موضع عملى داشته باشد. موضعى که در اینگونه موارد براى مکلف تعیین شده، برائت است. «برائت» یک واژه ى عربى به معناى آزادى و رهایى است. این موضعى است که قواعد اصولى براى مکلف تعیین کرده و طبق آن، مکلف به هر صورتى مى تواند با موضع برخورد کند. اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست ترک کند. در هر دو صورت تکلیفى بر عهده ى او نیست و به اصطلاح «ذمه ى او برى است». این یک اصل کلى است که از صدر اسلام تاکنون هیچ فقیه ى بر آن اشک ال نکرده است.
عنوان «هنر» به طورکلى وبدون توجه به رشته هاى هنرى مانند نقاشى، مجسمه سازى، شعر، موسیقى و معمارى در ادله ى فقه ى وارد نشده است. البته علماى اخبارى معتقدند تکلیف موضوعات و عناوینى که در ادله وارد نشده توسط اصول کلى دیگرى معلوم گردیده است. این اصول کلى ما را موظف کردهاند در مقابل اینگونه موضوعات احتیاط کنیم. بنابراین، اگرچه اخباری ها در ظاهر برخلاف اصولى ها قائل به احتیاط شده اند، ولى با اصول کلى مخالف نیستند. اصولى ها مى گویند مکلف نسبت به عنوانى که در ادله ى فقه ى وارد نشده و حکمى براى آن ثابت نشده، آزاد است و هیچ تکلیفى ندارد؛ ولى اخباری ها معتقدند اگر هیچ دلیلى نداشته باشیم، این حرف درست است. ولى حقیقت این است که براى اینگونه موضوعات و عناوین اگرچه دلیل خاصى نداریم، ولى ادله ى عام، که تکلیف نوع آنها را روشن مى کند، وجود دارد و این ادله ما را به احتیاط مکلف مى کند. این بحثى فنى است که وارد آن نمى شویم، ولى همین مقدار مسلم است که هر جا دلیلى بر وجود حکمى نداشته باشیم، تکلیفى نداریم. براى اثبات این اصل، علاوه بر اجماع، از قرآن، سنت و عقل دلیل داریم.
2- عنوان هنر در فقه
بنا بر آنچه گفته شده، حکم به اباحه نیاز به دلیل ندارد. بنابراین اگر کسى به ما گفت نوشیدن قهوه حلال است، نمى توانیم از او دلیل بخواهیم. زیرا حلال بودن مطابق قاعده است، ولى حکم به حرمت نیاز به دلیل دارد. اکنون که این دو مطلب روشن شد، به موضوع بحث نزدیکتر مى شویم.
عنوان «هنر» به طور کلى و بدون توجه به رشته هاى هنرى مانند نقاشى، مجسمه سازى، شعر، موسیقى و معمارى در ادله ى فقه ى وارد نشده است. هیچ آیه یا روایتى نداریم که حکمى براى عنوان هنر تشریع کرده باشد. بر این اساس و با توجه به دو اصلى که پیش از این گفته شد، براى هنر نمى توانیم به هیچ حکمى از فقه استناد کنیم و بگوییم که حلال یا حرام است. البته این نتیجه ى نهایى بحث نیست، ولى همین مقدار نشان مى دهد که فقه درباره ى عنوان «هنر» ساکت است؛ البته آثار و رشته هاى هنرى حسابى جداگانه دارند.
3- سه گونه عنوان در فقه
هر عنوانى ممکن است در ادله ى فقه ى به سه صورت وجود داشته باشد: اول اینکه با اسم و رسم خود در ادله آمده باشد، مانند قمار که در قرآن به روشنى حرمت آن ذکر شده است؛ البته با واژه عربى آن در قرآن «مَیْسِر» است. همین گونه است در مورد «شراب». یا پوشیدن بدن که واجب است و حد خاصى از آن براى زن و مرد معلوم شده است. عنوان پوشش در قرآن آمده است، و این یک نوع «ورود» است چون خودِ عنوان در ادله آمده است.
مقوله ى «هنر» از نوع سوم است که اگرچه در ادله ى فقه ى نیامده، ولى مصادیق آن ذکر شده است، یعنى در مورد رشته هاى هنرى مانند نقاشى، پیکرتراشى، معمارى، بازیگرى و شعر احکامى داریم ولى براى هنر، به طور عام، هیچ نظرى داده نشده است. دوم اینکه خود عنوان در ادله نباشد، ولى عنوانى کلى تر که این عنوان را هم شاهد مى شود وارد شده باشد. مانند اینکه قرآن مى فرماید اموال همدیگر را به باطل نخورید. «خوردن به باطل» یک عنوان کلى است که بسیارى از دادوستدهاى غیرعاقلانه را شامل مى شود. مثلاً اگر کسى از دیوانه اى پول کلانى بگیرد و چند پروانه ى زیبا به او بدهد، اگرچه دلیل خاصى نداریم که فروش پروانه حرام است، ولى چون این معامله از مصادیق خوردنِ باطلِ اموال است، مشمول حکم آن مى شود. در صورت سوم، نه خود عنوان به صراحت ذکر شده و نه عنوان کلى ترش، بلکه تنها مصادیق و اصناف آن وارد شده است. مقوله ى «هنر» از نوع سوم است که اگرچه در ادله ى فقه ى نیامده، ولى مصادیق آن ذکر شده است، یعنى در مورد رشته هاى هنرى مانند نقاشى، پیکرتراشى، معمارى، بازیگرى و شعر احکامى داریم ولى براى هنر، به طور عام، هیچ نظرى داده نشده است.اکنون پرسش اساسى این است که آیا ما مى توانیم با توجه به نظرات مطرح شده در مورد مصادیق حکمى براى عنوان کلى تر آنها پیدا کنیم، یا نه؟
4- مصداقها و عنوان
وضعیت هنر اگر عنوانى در ادله نیامده و تنها حکم اصناف و مصداق هایش ذکر شده باشد، گاهى این حکم به همه ى مصداق ها و افراد آن تسرى مى یابد. مثلاً عنوان «نجس» به عنوان موضوعى که خودش داراى حکمى باشد در ادله ى فقه ى وارد نشده اما مصادیق آن مانند خون، مردار و غیره ذکر شده است. بنابراین همه ى چیزهایى که به عنوان شىء نجس در ادله وارد شده یک حکم دارند و خوردن و آشامیدن آنها حرام است و نباید در بدن و لباس نمازگزار وجود داشته باشند. بنابراین مى توانیم بگوییم حکم یک چیزِ نجس این است که خوردن و نوشیدنش حرام و وجود آن در بدن و لباس نمازگزار ممنوع و موجب بطلان نماز است. اگر بخواهیم درباره ى رشته هاى هنرى تحلیل فقه ى ارائه کنیم و نسبت میان دین و هنر را به دست آوریم، باید براى هر رشته اى حسابى جداگانه باز کنیم و هر رشته از هنر را به طور مستقل بررسى نماییم. مثال دیگر موسیقى است که خودش موضوع هیچ حکمى نیست، ولى مصادیقش مانند نواختن تار، تنبور، بربط، طبل، نى و امثال آن در روایات آمده و براى همه ى آنها یک نوع حکم داده شده است. صرفنظر از اینکه ما از این ادله چه حکمى را استفاده کنیم (حرمت یا جواز)، همه ى ادله یک زبان دارند و همان حرفى که درباره ى بربط زده شده است شامل نى و طبل هم مى شود. پس هر گاه حکم یکى از آنها را بدانیم، مى توانیم حکم کلى موسیقى را نیز به دست آوریم. وظیفه ى قانونگذار (دینى و غیردینى) تشریع حکم است و تعیین موضوع خارج از حدود وظایف اوست. دین به عنوان قانونگذار و فقه به عنوان یک مجموعه ى قانونى تنها حلال وحرام وباید و نبایدرا تعیین مى کند، ولى موضوع آنها را تعیین نمى کند ولى گاهى همه ى مصادیق و افرادِ ذیلِ یک عنوان داراى یک حکم یکسان نیستنـدو احکـام متفاوتى دارند؛ مانندعنـوان «هنر» که محـل بحث ماست.به عبـارت دیگـر، مجسمه سازى، که یکى از مصادیق هنر است، حکمى دارد که با حکم نقاشى متفاوت است و حکم این هر دو با حکم شعر تفاوت دارد. نتیجه اینکه اگر بخواهیم درباره ى رشته هاى هنرى تحلیل فقه ى ارائه کنیم و نسبت میان دین و هنر رإ؛ به دست آوریم، باید براى هر رشته اى حسابى جداگانه باز کنیم و هر رشته از هنر را به طور مستقل بررسى نماییم.
5 - شرع و عرف
وظیفه ى قانونگذار (دینى و غیردینى) تشریع حکم است و تعیین موضوع خارج از حدود وظایف اوست. دین به عنوان قانونگذار و فقه به عنوان یک مجموعه ى قانونى تنها حلال و حرام و باید و نباید را تعیین مى کند، ولى موضوع آنها را تعیین نمى کند. این یک قاعده ى کلى است. ولى درباره ى بعضى موضوعات نظر خاصى دارد و از اینرو، همراه با تشریع حکم، موضوع را هم تعیین مى کند. مثلاً فقه ما علاوه بر اینکه حکم وجوب نماز را تشریع کرده، چگونگى خواندن آن را نیز بیان نموده است. در اینگونه موارد مکلف هیچ مشکلى ندارد، چون قانونگذار هم موضوع را تعریف کرده و هم حکمش را تشریع کرده است. یا در مورد آب کر که از مطهرات است و شارع همراه با حکم تأثیرناپذیرى آب کر، مقدار آن را هم براساس پیمانه ى رایج در عراق تعیین کرده است1. در اینجا هم مکلف راحت است و هم مشکلى وجود ندارد. ولى اینگونه موارد در دین بسیار کم است، چون غالباً به عنوان مرجع قانونگذارى درباره ى موضوع اظهارنظر نمى کند، بلکه تشخیص موضوع را به عهده ى عرف گذاشته و وظیفه ى عرف در مقابل قانونگذار تشخیص موضوعات احکام است. در اکثر موارد، ملاک تعریف موضوعات عرف عمومى است. در ذیلِ مطلبِ یادشده چند بحث وجود دارد. اول اینکه آیا ملاک تعیین موضوعات عرف روز است یا عرف زمان تشریع؟ براى پاسخ دادن به این پرسش باید دید آیا موضوعى که ما امروز مىشناسیم در زمان تشریع هم شناخته شده بوده یا خیر. در صورتى که موضوع در زمان تشریع شناخته شده بوده باشد، ملاک تشخیص عرف زمان تشریع است، حتى اگر با عرف زمان ما متفاوت باشد. مثلاً در زمان تشریع، شراب (خمر) شناخته شده بوده و حکم حرام داشته است. بنابراین خواه امروز ما لفظ «شراب» را به همان چیز اطلاق کنیم یا به چیزى دیگر، حکم آن روشن است. ولى در صورتى که موضوع در زمان تشریع ناشناخته بوده یا همان تعریفى را داشته که در زمان ما دارد، در اینصورت قاعدتاً به عرف امروز واگذار مى شود. البته مواردى وجود دارد که فقیه باید اجتهاد کند، یعنى باید عرف زمان را تحلیل کند و تشریع را به دست آورد.
معناى تحریم غنا این نیست که هر کس آواز بخواند مرتکب حرام شده، بلکه آوازخوانى با همان تعریف زمان تشریعش حرام است. دوم اینکه آیا اگر عرف و لغت درباره ى موضوعى اختلاف داشته باشند، ملاک تعیین موضوعات شرعى تعاریف عرفى است یا تعاریف لغوى؟ در اینجا هم نظر ملاک قرار مى گیرد. خلاصه ى مطلب اینکه در اکثر موارد، ملاک تعریف موضوعات عرف عمومى است.
6 - خلاصه ى بحث
1- اگر عنوانى در ادلهى فقه ى وارد نشده باشد، حکمى ندارد.
2- هنر در ادله ى فقه ى وارد نشده است، نتیجه اینکه هنر با عنوان خود هیچ حکمى ندارد.
3- موارد و مصادیق هنر مانند شعر و نقاشى و غیره در ادله ى فقه ى آمده است، بنابراین ما نمى توانیم خود را در قبال کارهاى هنرى آزاد بینگاریم و بگوییم هیچ تکلیفى نداریم؛ چون وقتى مصادیق هنر آمده، پس ناگزیر احکامى دارند.
4- رشته ه اى هنرى در ادله، حکم واحدى ندارند، یعنى زبان ادله ى فقه ى درباره ى آنها یکسان نیست. پس نمى توان درباره ى آنها حکم واحدى صادر کرد.
5 - عناوین رشته هاى هنرى در دین تعریفى ندارند و باید تعریف آنها را از عرف بگیریم. چون تعریف امروزى آنها با تعریف آنها در زمان شارع متفاوت است، باید تعریف آنها را از عرف زمان تشریع بگیریم.
به نظر نگارنده، تعاریف عناوین رشته هاى هنرى در زمان شارع قیود و شرایط متفاوتى با امروز داشته اند. مثلاً آوازخوانى (غنا) شرایطى داشته است که امروز ندارد. بنابراین معناى تحریم غنا این نیست که هر کس آواز بخواند مرتکب حرام شده، بلکه آوازخوانى با همان تعریف زمان تشریعش حرام است. بنابراین مجتهد باید تعریف آن را پیدا کند و صرفاً معناى لغوى ملاک نیست.چون مردم در آن زمان با عهد بت پرستى نزدیک بودند و سجده ى پدران و مادران و اجداد خود را در مقابل بتها دیده بودند، لذا مجسمه، بت را براى آنها تداعى مى کردکه هیچ ربطى با عروسک سازى یا پیکرتراشى به عنوان یک هنر ندارد. زیرا آن قیود و شروط در عروسک سازى و پیکرتراشى هنرى نیست. مثلاً در روایتى آمده که از معصوم سؤال شده است آیا مى توان در مقابل چراغ روشن نماز خواند؛ امام به سؤال کننده مى فرماید اگر پدرت زرتشتى نبوده، مى توانى نماز بخوانى و اشکالى ندارد؛ ولى اگر پدرت زرتشتى بوده، در مقابل چراغى که روشن است نماز نخوان. معنى این جواب این است که زرتشتى زاده به آتش علقه دارد، نمى تواند آتش را در مقابل خود ببیند و آن را تقدیس نکند. بنابراین در حال نماز توجه اش به آتش جلب و نمازش تبدیل به تقدیس آتش مى شود. همین طور است در مورد پیکرتراشى. چون مردم در آن زمان با عهد بت پرستى نزدیک بودند و سجده ى پدران و مادران و اجداد خود را در مقابل بت ها دیده بودند، لذا مجسمه، بت را براى آنها تداعى مى کرد که هیچ ربطى با عروسک سازى یا پیکرتراشى به عنوان یک هنر ندارد. زیرا آن قیود و شروط در عروسک سازى و پیکرتراشى هنرى نیست.
نتیجه اینکه اولاً تعریف رشته هاى هنرى را باید از عرف بگیریم، ثانیاً این تعاریف را باید از عرف زمان تشریع بگیریم و ثالثاً حکم آنها را جداجدا بررسى کنیم