
دکتر سجاد صفار هرندی مدیر گروه مطالعات اجتماعی و فرهنگی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، دومین مهمان گفتوگوی مجازی در باب بررسی ابعاد فرهنگی و اجتماعی پدیده کرونا در مقدمه این گفتوگو بیان کرد: رسالت دانش و به طور اخص علوم انسانی معنابخشی به جهان انسانی و توضیح تجربه زنده اوست. از این رو، در هنگام مواجهه با بحران حاد و خطیری چون کرونا، اهل نظر و اندیشه فضا را غنیمت میشمارند تا رنگ اندیشه خود را بر واقعیت جاری بزنند و وضعیت را بر حسب دستگاه خود معنا کنند. در عین حال، کارکرد و ویژگی چنین تجاربی فراهم آوردن مجالی است تا اهالی دانش در رویارویی با یک وضعیت بغرنج، ایدههای خود را به آزمون گذاشته و محدودیتهای آن را دریابند.
وی افزود: در رابطه با مسئله کرونا جدای از جنبههای ژئوپلیتیک و اقتصادی که در جای خود مهم است، یکی از مهمترین ایدههای نظری که این روزها طنین آن بیشتر از قبل شنیده میشود و صرفاً از جانب منتقدین مدرنیته، سنتگرایان یا اهالی الهیات و متألهین نیست بلکه بسط و عمومیت بیشتری یافته، اذعان بر مسئله عجز و ناتوانی انسان در مقابل عظمت هستی و در معنای محدود این دنیایی آن در برابر طبیعت است. حتی یورگن هابرماس که خود را وارث سنت روشنگری میداند در خصوص این اپیدمی جهانی بر همین نکته دست گذاشته و ناتوانی و جهل بشر را متذکر میشود.
صفار هرندی در ادامه بیان کرد: آنچه که ماهیت رویداد اخیر را با رنج و مشکلاتی که در گذشته بشر با آن روبرو بوده متفاوت میسازد، فراگیر و فراتر بودن از تجربههای فردی و محلی انسان است. مسئله عجز همیشه در تاریخ بشر بوده است و هر انسانی به صورت وجودی و درونی در موقعیتهای گوناگون رنج، ناکامی، مرگ عزیزان و غیره را تجربه کرده است، اما امروز این عجز و ناتوانی به طور همزمان و فراگیر خود را بر آحاد بشر تحمیل کرده است. کل پروژه مدرنیته به یک معنا تلاشی بود برای محافظت انسان در برابر این بلایا. آن چیزی که مسئله کرونا را خاص میکند، از یک سو جهانشمول بودن و از سوی دیگر نسبت آن با کلیت مدرنیته و تمدن جدید غرب است. بعد از گذشت حدود 300 سال از داعیههای نجاتبخشی علم و تاکید بر قدرت و سلطه انسان بر جهان به واسطه علم، شاهدیم که کرونا یک دهنکجی به همه این داعیهها و دعاوی کرده و بار دیگر عجز و محدودیت وجودی انسان در برابر هستی را به او متذکر میشود. همان فقر وجودی انسان که در سنت عرفان و حکمت اسلامی خصوصاً حکمت صدرایی اشاره شده است.
مسئله اینگونه نیست که با پیشرفت علم و تکنولوژی مصائب انسان حل و فصل شود. انسانی که تا حد زیادی رخدادهای طبیعی را در جهت مقاصد، مطامع و منافع خود به تصرف در آورده است، به یکباره متأثر از ویروس کرونا، آگاه میشود که مسئله ناتوانی و انقیادناپذیری هستی نسبت به انسان نهایتاً لاینحل است. این چیزی نیست که با دانش بیشتر یا توسعه بیشتر یا امثال آنها حل و فصل شود. بلکه مسئلهای هستیشناختی است. وضع انسان در نسبت با هستی است. البته تذکر به این به عجز و فقر به معنای نفی علل و اسباب، قدریگری و انفعال وجودی نیست، بلکه نگرشی است که کل این اسباب را فاقد اصالت میداند و با نگاه توحیدی آن را فاقد موضوعیت میداند.
وی افزود: فقر وجودی انسان در مواجهه با بحران کنونی اتفاق مهمی است که حتی بشر مدرن، سخنگویان مدرنیته و روشنفکران هم به آن اشاره میکنند. این نقطهای است که بحث فرهنگ و هنر هم میتواند به میان میآید. تجربه وجودی و لحظه یا آن خاصی از خلال این اپیدمی و پاندمی جهانی پیدا شده است. فرهنگ و هنر میتواند به این تجربه جهانی عمق ببخشد و آن را از ساحت ناخودآگاه به ساحت خودآگاه بیاورد. به خصوص هنری که خود را در نسبت با مسئله امر قدسی و حقیقت توحید فهم و معنا میکند و از آن به هنر دینی تعبیر میشود. کارکرد و کارویژه فرهنگ و هنر این است که این لحظه و آنِ خاص را به طور دائم، حتی زمانی که ما از این تجربه عبور کردیم، متذکر شود و موقعیت بنیادین وجودی ما را در نسبت با آن تعریف کند.
وی در ادامه گفت: ذهنیت طرح شده از سوی برخی جامعهشناسان و روانشناسان در دوران مدرن، باور و عقیده دینی را محصول موقعیتهای ترس میداند که به واسطه یک امر متعالی تلاش میکند تا بر هراس خود چیره شود. اندیشه دینی باید این توضیح و معادله را به صورت واژگونه بازسازی کند. مبنای این توضیح نگاه مبتنی بر توحید و فقر کل ماسوا نسبت به مبدأ و منشأ هستی است. در واقع شرایط رنج و ابتلا به شدائد موقعیتی است تا حقیقت محجوب امکان پدیداری پیدا کند. باور به امر متعالی، امری فطری است که به هنگام حوادث، مورد توجه انسان واقع میشود. احوال و غفلت روزمره یک نوع حجاب است و موقعیتهای خاص ما را نسبت به وضع حقیقی خود در هستی آگاه میکند. همانطور که قرآن میفرماید: فَإذا رَکِبُوا فِی الفَلکِ... و این چیزی است که به عنوان یکی از مضامین جدی، محورهای مهم و دستورکار قلمرو هنر و اندیشه میشود به آن توجه کرد.
این پژوهشگر حوزه فرهنگ بیان کرد: پدیده کرونا با همه مهیب بودن روزی به پایان خواهد رسید و بعید است که پایان تاریخ باشد. عقیده ندارم که این تجربه خاص جهانی، حصار و قلعههای امنی را که تمدنها، گروهها، هویتهای فرهنگی، اجتماعی و صنفی برای خود ایجاد کردهاند، را از بین ببرد و ذوب کند، به خصوص با شناختی که از اصحاب علوم انسانی داخلی داریم. به عنوان یک مطایبه کاملا جدی باید امیدوار باشیم که در غرب حرکتی صورت گیرد، شاید از تبعات و نتایج آن در اینجا بهره ببریم، چون تا وقتی از مرکز پیام نیاید اصحاب پیرامون کاری از پیش نخواهند برد. میتوان امید داشت تا اصحاب اندیشه و هنر از این تجربه جمعی جهانی کولهبار خود را پرکرده باشند برای منشا خلاقیت و آفرینشهای هنری برجسته در جهت نگاهی که مطرح شد.
دکتر صفار هرندی در پایان در پاسخ به این سؤال که آیا در حوزه فرهنگ عمومی و سیاست نگاهی که ما از قبل به غرب داشتیم تغیری کرده یا نه؟ گفت: از حیث فردی و روانشناسی با توجه به برداشت شهودی که من از اطراف خود دارم، به نظر میرسد در بطن این تجربه ما با گرایشاتی نسبت به جنبههای دینی، اخلاقی و اجتماعی روبهرو هستیم. نمودهایی همچون یاد مرگ و بیاعتباری دنیا و اهمیت و اصالت یافتن مسائل اخلاقی، عاطفی و خانوادگی نسبت به دغدغههای قدرت و ثروت. اما از حیث جمعی برای جامعه ما ماجرای اخیر کرونا جدا از زاویهای که تا الان گفتوگو کردیم، حاوی نکات مهمی از حیث مباحث هویتی بود. تجربه جهانی اخیر، شاید بتواند نقطه عطفی در مناسبات هویتی ما و غرب باشد. روشنفکرانی که هویت خود را در سایه تفکرات غربگرایانه تعریف کردهاند و قلعه محکمی از آن ساخته اند، دچار ضربه و خللهای جدی خواهند شد. در طول دو سه دهه اخیر با جریانی روبهرو هستیم که هم جنبه رسانهای دارد که رسانههای داخلی و خارجی به آن پرداختهاند و هم جنبه نظری و شبه نظری که در بسیاری از اظهارات روشنفکران غربگرا در فضای سیاسی و اجتماعی ایران میبینیم، حتی در قالب لطیفه وارد مناسبات بین فردی جامعه ما هم شده که من نام آن را «ایده استثناانگاری» مینامم. ایدهای که معتقد است یک سری ویژگیهای خاص که عموما بد، منفی و استثناء هستند در مردم ایران وجود دارد که آنها را از جامعه متمدن، عقلانی و نظم یافته غرب متمایز میکند. یک رابطه دو قطبی که در یک سو همه رذائل و ضعفها و از سوی دیگر آن همه کمالات و مطلوبات قرار دارد، با تاکید بر اینکه همه مشکلات و مسائلی که با آن مواجه هستیم اسثنائی و مخصوص جامعه ایران است. این جریان به صورت سازمانیافته تبدیل به بخشی از ذهنیت یک جمع مهم و قابل ملاحظه از مردم ایران شده، طبقه متوسط شهری که به نوعی گرایشات نوخواهی، احساس خودباختگی و تحقیر هویت ملی در بین آنها وجود دارد. بحران کرونا و مجموع اتفاقاتی که در نظام سلامت و بهداشت کشورهای توسعه یافته افتاد، تصمیمات به سرعت تغییر یابنده، حالت پریشانی و بلاتکلیفی و تبعات آن در صحنه اجتماعی و فرهنگی این جوامع، تصویر واقعی غرب را نمایان کرد. گرچه روشنفکران غربگرای ایرانی این فرصت را به خود در جهت بازنگری در ایدههای قبلی نخواهند داد و کماکان در حال احیای گفتمان گذشته از یک زاویه جدید هستند. فقط تعداد محدودی اذعان میدارند که بر خلاف تلقی قبل جامعه ایران پوچ و فاقد سرمایه اجتماعی نیست و میتواند در مقابل چنین مسائلی تابآوری داشته باشد.